پیک بشارت
دیگر از آن لب خندان اثری نیست که نیست
چون که از پیک بشارت خبری نیست که نیست
در میان همه ی مدعیانت چون من
مست و دیوانه و شوریده سری نیست که نیست
مانده ام گوشه ی بازار که یوسف برسد
چه بمانم که دگر سیم و زری نیست که نیست
همه را دادم و اکنون به طلب آمده ام
دیگر او را به گدایان نظری نیست که نیست؟
عهد کردم که دگر بر ره باطل نروم
مثل من نزد شما توبه گری نیست که نیست
آن سخن را که تو آموخته ای روز ازل
بارها گفتم و اما ثمری نیست که نیست
مثل طوفان همه ی عمر پریشان حالم
همچو من در ره تو در به دری نیست که نیست
داود رزاقی راد
برگزیده از کتاب کویرافلاک

:: برچسبها:
توبه گر-دربه در-نیست که نیست ,
:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 163
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41